معنی حیات وحش

حل جدول

حیات وحش

موزه دارآباد تهران

فارسی به انگلیسی

لغت نامه دهخدا

وحش

وحش. [وَ] (ع مص) جامه از خود انداختن در گریختن به خوف لاحق شدن دشمن. (منتهی الارب). جامه ٔ خود را دور انداختن در گریختن از ترس دشمن. (ناظم الاطباء). || (ص) گرسنه: بات وحشاً؛ گرسنه شب گذاشت. و بتنا اوحاشاً؛ ای جیاعاً. || جانور دشتی. وحشی یکی آن. ج، وحوش. وُحشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- بقر وحش، گاو دشتی. (ناظم الاطباء).
- بلد وحش، شهر ویران و خشک. (منتهی الارب). شهرستان ویران و خشک. (ناظم الاطباء).
- حماروحش و حمار وحشی، گورخر. (منتهی الارب).
- وحش زاده، زاییده شده از وحش:
درنده پلنگ وحش زاده
زیرش چو پلنگی اوفتاده.
نظامی.
- وحش نشین:
آن وحش نشین وحشت آمیز
بر یاد که میکند زبان تیز.
نظامی.


حیات

حیات. [ح َ] (ع اِمص) عمر. زیست. زندگی. مقابل ِ ممات. زندگانی. (آنندراج):
کی باشدت نجات ز صفرای روزگار
تاباشدت حیات ز خضرای آسمان.
خاقانی.
و جاودانی و دوباره از صفات اوست و با لفظ دادن و یافتن مستعمل. (آنندراج):
از داغ تازگی جگر پاره پاره یافت
از آفتاب صبح حیات دوباره یافت.
صائب.
- آب حیات:
شنیده ای که سکندر برفت تا ظلمات
بچند محنت و خورد آنکه خورد آب حیات.
سعدی.
- حیات بخش،: آب و هوایش حیاتبخش هر طبیعت و مزاج. (محاسن اصفهان).
- حیات بخشیدن، جان دادن. زندگانی بخشیدن:
اگرم حیات بخشی و گرم هلاک خواهی
سر بندگی بخدمت بنهم که پادشاهی.
سعدی.
- حیات داشتن، زنده بودن.
- حیات سپردن، جان سپردن. و این خالی از غرابت نیست. (آنندراج):
چون شمع اگر شام گرفتیم حیاتی
ناظم بصد افسوس سحرگاه سپردیم.
ناظم هروی (از آنندراج).
|| (مص) زیستن. (غیاث) (آنندراج). || (اِ) شرح حال. ترجمه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به حیاه شود.

حیات. [ح َی ْ یا] (ع اِ) ج ِ حیه. مارها. (غیاث) (آنندراج). رجوع به حیه شود. || کرمان دراز بزرگ که در امعاءالدقاق افتد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). کرمهای دراز. (غیاث). || (اِخ) ستاره ها که مابین فرقدین و بنات نعش اند. (یادداشت مرحوم دهخدا).


خر وحش

خر وحش. [خ َ رِ وَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خر وحشی. عِلْج. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به «خر وحشی » شود:
خر وحش اگر بگسلاند کمند
چو در ریگ ماند شود پای بند.
سعدی (بوستان).

واژه پیشنهادی

حیات وحش در شمال شرقی شهرستان شاهرود

حیات وحش خوش ییلاق


پناهگاه حیات وحش عباس‌ آباد

با وسعتی معادل ۴۰۰۰۰۰ هکتار در شرق استان اصفهان قرار گرفته‌ است و از مقاصد گردشگری و جاهای دیدنی نایین به شمار می‌آید.

مترادف و متضاد زبان فارسی

وحش

جانور، حیوان، دد،
(متضاد) آدمی، انس

فرهنگ فارسی آزاد

وحش

وُحش، حیوان غیر اهلی، حیوان وحشی (جمع: وُحُوش، وَحشان)، متروک و خلوت (مکان)،

فرهنگ معین

وحش

(وَ) [ع.] (اِ.) جانور بیابانی. ج. وحوش.


حیات

(مص ل.) زنده بودن، (اِمص.) زندگانی. [خوانش: (حَ) [ع. حیاه]]

فرهنگ عمید

وحش

جانوران بیابانی،

عربی به فارسی

وحش

چهارپا , حیوان , جانور , عفریت , هیولا , اعجوبه , عظیم الجثه

فرهنگ فارسی هوشیار

وحش

جانوران بیابانی، و دشتی

تعبیر خواب

باغ وحش

تعبیر خواب باغ وحش اگر خواب ببینید از حیوانات باغ وحش دیدن می کنید، علامت آن است که سرنوشتی متغیر خواهید داشت. گاهی دشمنان بر شما چیره می شوند و گاهی شما بر آنان تسلط می یابید. با مسافرت و زندگی در کشورهای مختلف دانشی کسب می کنید -

معادل ابجد

حیات وحش

733

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری